من نمی توانم باور کنم. فکر می کنم همه اش خواب می بینم. آخر چه طور ممکن است؟ مگر می شود از دیوارها عبور کرد، یا از آب گذشت و خیس نشد؟! ما تمام این کارها را کردیم، حتی از کوه پرت شدیم و خراشی برنداشتیم.
– احمق! ما مرده ایم.
رستاخیز به نوزادی میماند که آبچکان از حمام بیرون میآید و همیشه دستهایی هست تا او را بغل کند و بگوید بی نهایت دوستاش دارد.
شهرت تنهایی را می دزدد.همه جا نگاهت می کنند.همه جا با تو هستند.زیر ذره بین هستی.فقط در خانه می شود تنها بود.