کانال کتابخانه ما
کتاب ها با برچسب ‘نشر مشکی’

من نمی توانم باور کنم. فکر می کنم همه اش خواب می بینم. آخر چه طور ممکن است؟ مگر می شود از دیوارها عبور کرد، یا از آب گذشت و خیس نشد؟! ما تمام این کارها را کردیم، حتی از کوه پرت شدیم و خراشی برنداشتیم.
– احمق! ما مرده ایم.

17
برگزیده از صفحه

رستاخیز به نوزادی می‌ماند که آب‌چکان از حمام بیرون میآید و همیشه دست‌هایی هست تا او را بغل کند و بگوید بی نهایت دوست‌اش دارد.

-
برگزیده از صفحه

شهرت تنهایی را می دزدد.همه جا نگاهت می کنند.همه جا با تو هستند.زیر ذره بین هستی.فقط در خانه می شود تنها بود.

-
برگزیده از صفحه