کانال کتابخانه ما
کتاب ها با برچسب ‘مصطفی مستور’

وقتی که فکر می‌کرده زندگی برای او به بهترین حالتش رسیده است باید از همه‌ی چیزهایی که برای به دست آوردن‌شان جنگیده بود، از همه‌ی چیزهایی که عمیقا دوست ‌داشت ــ زنش، دخترهایش، شغلش، خانه‌اش، موقعیتش ــ دست بردارد.

برگزیده از صفحه

وقتی نمی توانی قواعد بازی را تغییر دهی، پس خفه شو و بازی کن!

1
برگزیده از صفحه

اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون. هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم.

-
برگزیده از صفحه

حیف که نمی شود از دوست داشتن عکس گرفت و آن را قاب کرد..

52
برگزیده از صفحه

با شما هستم! با شما عوضی ها که عینهو کِرم دارید تو هم میلولید. چی خیال کرده اید؟

1
برگزیده از صفحه

من توی سفره خالی شما هستم. توی چروک های صورت عزیز. توی سرفه های مادر بزرگ. توی شیار های پیشونی پدربزرگ. توی ناله های زنی که داره وضع حمل میکنه.

104
برگزیده از صفحه