کانال کتابخانه ما
کتاب های ‘نی’

فقط دلم‏ می‌خواسته یه فصل سیر کتک‌اش بزنم. تنش می‌خارید… می‌فهمی؟

-
برگزیده از صفحه

زن: شما دیگه در زمان حال برام جالب نبودین. من و تو دیگه زمان حالی با هم نداشتیم. برای تو، زمان حالِ ما، دخترهای جوونِ غریبه بود. برای من، رفتن توی بارها و درباره تو حرف زدن… [مکث]

-
برگزیده از صفحه

دِ آخه یکی نبود بگه بی شرف! واسه یه کت وشلوار بی قابلیت که چسبی شده، تو باید بزنی طفل معصوم مردم رو شل وپل بکنی؟ حالا شکر خدا یه پیکان داشت که مام بعدش سر تا تهشو خط انداختیم و بی حساب شدیم..

-
برگزیده از صفحه

بابام نذر کرده اسمشو بذاره کاظم. این شده که من کامبیزم ولی کاظم کاظمه.

-
برگزیده از صفحه