مدت ده روز است که منتظرم، زیرا نامهات را ده روز قبل گرفتم و این امیدواری در من پیدا شده که هر روز منتظر باشم.
من نمی توانم باور کنم. فکر می کنم همه اش خواب می بینم. آخر چه طور ممکن است؟ مگر می شود از دیوارها عبور کرد، یا از آب گذشت و خیس نشد؟! ما تمام این کارها را کردیم، حتی از کوه پرت شدیم و خراشی برنداشتیم.
– احمق! ما مرده ایم.
رستاخیز به نوزادی میماند که آبچکان از حمام بیرون میآید و همیشه دستهایی هست تا او را بغل کند و بگوید بی نهایت دوستاش دارد.
شهرت تنهایی را می دزدد.همه جا نگاهت می کنند.همه جا با تو هستند.زیر ذره بین هستی.فقط در خانه می شود تنها بود.