دوستی یک زن و مرد هیچ وقت ساده نیست.
دارم میمیرم از بس نمیتوانم بمیرم، از بس بلد نیستم بمیرم!
فکر می کنی صاحب این خانه آخرین بار کی این جا بوده است؟ بهشان خوش گذشته؟ به مردها که حتما خوش گذشته. زن ها هم حتما خریده اند و شسته اند و پخته اند و فکر کرده اند بهشان خوش گذشته.
نزديك شير آب دوقلوها چاله كنده بودند. يكي از بازي هايشان اين بود كه چاله را پر از آب بكنند، توي چاله سنگ و علف و خاك بريزند، با تكه چوبي هم بزنند و بگويند: آش درست ميكنيم.
وقتی نمی توانی قواعد بازی را تغییر دهی، پس خفه شو و بازی کن!
«هنرمندانه تحمل کن. به روش خودت. نه روش اجدادت. قبول داری؟»
من توی سفره خالی شما هستم. توی چروک های صورت عزیز. توی سرفه های مادر بزرگ. توی شیار های پیشونی پدربزرگ. توی ناله های زنی که داره وضع حمل میکنه.