کانال کتابخانه ما
کتاب های ‘ترجمه شده’

فرهنگنامه کوچک یک کودک ایرانی

1
برگزیده از صفحه

آدم در عالم خیال بزرگ می شود و از آرمان گذشته اش در می گذرد٬ آرمان گذشته داغان می شود و به صورت غبار درمی آید و اگر زندگی تازه ای نباشد آدم باید آن را با همین غبار مرده باز بسازد.

-
برگزیده از صفحه

گفت: خیلی میترسم
گفتم: چرا؟
گفت: چون از ته دل خوشحالم و این جور خوشحالی ترسناک است…
پرسیدم: آخر چرا؟
و او جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد، سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد..

-
برگزیده از صفحه

به آدم هایی که زندگی احساسی برایشان در درجه دوم اهمیت قرار دارد، به گونه ای رشک می برم، آنان شاهان این دنیایند، شاهانی رویین تن.

12
برگزیده از صفحه

دارم می‌میرم از بس نمی‌توانم بمیرم، از بس بلد نیستم بمیرم!

-
برگزیده از صفحه

گفتم: آره. اما ببین، من هیچ وقت یه زرافه رو در حال بچه به دنیا آوردن، یا حتی وال ها رو در حال شنا ندیدم. پس چرا بچه کانگورو این قدر باید مهم باشه؟
واسه این که یه بچه کانگوروئه، همین.
تسلیم شدم و شروع کردم به ورق زدن روزنامه. هیچ وقت نتوانسته ام دخترها را در بحث مغلوب کنم.

-
برگزیده از صفحه

بعضی از حرف ها ته گلو را می خاراند و تنها راه خلاصی از دست شان به زبان آوردنشان است.

-
برگزیده از صفحه

یگانه تصویری است که از انسان وجود دارد و به احتمال تا ابد همین یک تصویر وجود خواهد داشت.

-
برگزیده از صفحه

من شما را دوست دارم. من باید شما را دوست بدارم؛ پس شما را دوست دارم. شما انسان هستید پس من شما را دوست دارم. من همه انسان‌ها را -هرطور که باشند- دوست دارم.

73
برگزیده از صفحه

زندگی کردن با حسادت خیلی سخته. مثل این می مونه که جهنم کوچکت رو هی با خودت این طرف و اون طرف ببری.

-
برگزیده از صفحه

به نظرم پسرها خیلی احمقن. نمی خوام دوست پسر داشته باشم.

-
برگزیده از صفحه

در مدرسه‌ی هدایت، حجاب بخشی از یونیفرم‌مان بود. اما من به محض این‌که از در مدرسه پایم را بیرون می‌گذاشتم، آن را برمی‌داشتم؛ چون اصلا جگرش را نداشتم آن‌طوری در وسایل نقلیه‌ی عمومی مانند اتوبوس یا تراموا قدم بگذارم.

-
برگزیده از صفحه

هر دو خیره به هم نگاه کردند. خاطره ی محوی از یک شایعه در ذهن آناهیتا جان گرفت، چیزی که در دوران کودکی شنیده بود.

28
برگزیده از صفحه

آقای کالینز گفت:
پس اکنون تعداد نوه های شما زیاد است چون خانم و آقای بینگلی هم چهارمین بچه ی خود را در راه دارند. این طور نیست؟

-
برگزیده از صفحه