داستان های کوتاه جیبی
زهره زاهدی در سال ۸۸ “داستان های کوتاه جیبی” را از نشر کتاب سرای نیک منتشر کرد.
در این کتاب زندگی روز مرئمان را خواهیم خواند، روزهایی که با رفتنشان گویی میخی بر دیوار زندگی امان می کوبند و اگر مراقبشان نباشیم ما را در چهار چوبی قرار می دهند که سخت می کند زندگی را برای ما.
بیاییم و مراقب روزهایمان باشیم.
بخشی از داستان “منسوب به خدا” را با هم می خوانیم :
در شب کریسمس که هوا سرد و برفی بود، پسرکی در حالی که پاهای برهنهاش را روی پیادهروی یخبسته جابجا میکرد تا سرما کمتر آزارش بدهد، صورتش را به شیشه سرد فروشگاه چسبانده بود و داخل ویترین را تماشا میکرد. در نگاهش چیزی موج میزد. گویی با نگاهش نداشتهها از خدا طلب میکرد. زنی که قصد ورود به فروشگاه را داشت پس از نگاهی به پسرک وارد فروشگاه شد. چند دقیقه بعد در حالی که یک جفت کفش در دستش بود بیرون آمد و آن را به پسرک داد. پسرک پس از گرفتن کفشها با نگاهی خوشحال از زن پرسید: شما خدا هستید؟ زن گفت: نه پسرم من تنها یکی از بندگان خدا هستم و پسرک گفت: میدانستم که با خدا نسبتی دارید.
این کتاب به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شده است، کتابی که می شود همه جا همراه خودمان ببریم و بخوانیمش.
- دیدگاه هایی با مضامین غیر اخلاقی و توهین منتشر نخواهد شد.
- دیدگاه های نوشته شده حداکثر تا 48 ساعت آینده منتشر خواهد شد.
- در صورت داشتن پیشنهاد و یا انتقاد از طریق بخش تماس با ما مکاتبه کنید.