یوسف آباد، خیابان سی و سوم
“یوسف آباد، خیابان سی و سوم” نوشته سینا دادخواه در سال ۸۹ توسط نشر چشمه منتشر شد.
این داستان شامل ۴ داستان کوتاه است که ۴ راوی آن در آتلیه ی عکاسی، واقع در یوسف آباد، خیابان سی و سوم کنار هم جمع می شوند.
۴ راوی با ۴ شخصیت و دنیای متفاوت از هم.
استاد نجات که سالها از وطن دور بوده و هم اکنون به عنوان استاد زبان و عکاس به ایران باز گشته است؛ لیلا دختر چادری و معتقد زمان انقلاب که در تهران بزرگ شده است. سامان، عکاس جوان که یک پاساژگرد حرفه ای است و ندا دانشجوی دانشگاه تهران، نمونه بارزی از جوان نسل امروز.
از زبان سینا دادخواه :
این شهر توی خون همهی تهرانیها هست، ولی چرا همه از خون و خونریزی میترسند؟ باید یکی بیاید و نتایج آزمایش خونشان را نشانشان بدهد تا ببینند درصد تهران از درصد گلبولهای سفید خونشان هم بیشتر است، و این تهران است که دارد از بدنشان در مقابل انواع بیماریها دفاع میکند.
در جایی از متن می خوانیم :
حامد هم نمی دانست آخر بازی مان چه می شود. مادرجانش را دوست داشت. می دانستم که در مسابقه ی مادر جان و من ،مادرجان برنده می شود. نگذاشتم مسابقه شروع بشود، خودم داوطلبانه کنار کشیدم .. ما به هم نمی آییم حامد، این رابطه از اولش اشتباه بوده ، اشتباه بچگانه..
- دیدگاه هایی با مضامین غیر اخلاقی و توهین منتشر نخواهد شد.
- دیدگاه های نوشته شده حداکثر تا 48 ساعت آینده منتشر خواهد شد.
- در صورت داشتن پیشنهاد و یا انتقاد از طریق بخش تماس با ما مکاتبه کنید.