لباس آبی روی بند رخت
ژیلا تقی زاده در پاییز ۸۸ “لباس آبی روی بند رخت” را توسط نشر نی منتشر کرد. این مجموعه شامل ۱۱ داستان کوتاه است که نام کتاب برگرفته از یکی از داستانک های موجود در این مجموعه است.
به گفته اهالی کتاب، نثر اکثر نوشته ها بسیار نزدیک به زبان گفتار و مردمی است و این باعث می شود که مخاطب ارتباط خوبی با داستان ها و شخصیت های ژیلا تقی زاده برقرار کند.
بخشی از داستانک “لباس آبی روی بند رخت” را با هم می خوانیم:
اول من شهلا رو دیدم. نه، اول کاظم. یعنی اول من ولی چون کاظم اول گفت، بعدش هر چی من میگفتم دنگی میزد تو سرم میگفت: «غلط کردی.»
ولی خدا که میدونه اول من دیدمش، خودمم تو دلم میدونم. تازهشم آدم که از دست داداشش ناراحت نمیشه. آخه من و کاظم دوقلوییم. اول من دنیا اومدم. اونوقت یهقلو بودم. بعدش دو دقه شده، بعد شده پنج دقه، ده دقه که شده مث اینکه مامانم داشته میمرده، بابام نذر کرده اگه نمیرن، یعنی مامانم و کاظم، اونموقع که اسم نداشته، بابام نذر کرده اسمشو بذاره کاظم. این شده که من کامبیزم ولی کاظم کاظمه.
موضوع کلی داستانک “لباس آبی روی بند رخت” را هم می شود اینطور توضیح داد:
در داستان کوتاه “لباس آبی روی بند رخت” تخیلات شخصیت اصلی داستان روایت می شود که دختری نقاش است. دختر که اینک با وجود فرزندی کوچک با نام ستاره، همسرش را در کنار خود ندارد، به اصرار مادرش تصمیم دارد با پسردایی خود ازدواج کند، اما بنا به دلایلی از تصمیم خود منصرف می شود. تا این که یک شب به سراغ رایانه اش می رود و..
و اما هم اکنون ژیلا تقی زاده در بستر بیماری به سر میبرد،با امید به بهبودی این نویسنده توانا و خواندن مجدد داستان هایش.
- دیدگاه هایی با مضامین غیر اخلاقی و توهین منتشر نخواهد شد.
- دیدگاه های نوشته شده حداکثر تا 48 ساعت آینده منتشر خواهد شد.
- در صورت داشتن پیشنهاد و یا انتقاد از طریق بخش تماس با ما مکاتبه کنید.