کانال کتابخانه ما

اندازه دیگری

22
فوریه
15

مجموعه داستان “اندازه دیگری” نوشته ی مرتضی زارعی، شامل ۱۰ داستان کوتاه و چندین داستانک نیمه کوتاه است که در سال ۹۳ از نشر روزنه منتشر شد.

شاید بشود سبک بیشتر داستانک ها را فراواقع گرایانه دید، از آن جهت که در بیشتر داستانک ها با شخصیت اولی مواجه می شویم که کمتر دیده ایم و در اصل با جنس دیگری رو به رو هستیم.

از عناوین داستان های این مجموعه می توان به ابر، بوی سوپ عمه گلی، رهایی، این بار کسی گوشی را بر می دارد، سنگینی، نوازش، جابه‌جایی، متمنی است و اندازه دیگری و “…” اشاره کرد.

اگر شما هم جزوه آن دسته از مخاطبانی باشید که به ادبیات فانتری و اغراق آمیز علاقه دارند، مطمئناً این مجموعه یکی از مناسب ترین گزینه های پیش رویتان خواهد بود و خواهید پسندید. چرا که زارعی سعی خودش را کرده تا سبک نوشتاری اش را در تمام سیر داستان ها پیش بگیرد و حفظ کند.

البته شاید بد نباشد در وانفسای این همه واقعی و ساده بودن، کمی تغییر ذائقه بدهیم و مثلاً قوربانه ای در پشت گلدان باشیم، و یا حتی اصغر آقای کارمندی که به یکباره آدم کوچولویی می شود که فقط در اتاقی نشسته و داستان می نویسد.

مثلاً این پاراگراف را بخوانید:

ناگهان قورباغه بودن به نظرم موهبتی آمد، این که می توانستم آن جا باشم و هیچ کس نشناسدم، آه که چند بار از پله ها افتادم و سرم به مرمر سرد خورد. آه که چقدر جست زدم. چقدر خسته و نومید شدم […] گرسنه ام بود، شانس آوردن، انگار تقدیر به رحم آمده بود، چون همان لحظه مگس چاق و چله ای را دیدم که بر لبه ی گلدان نشسته بود و اصلاً حواسش نبود، زبانم را به سویش پرتاب کردم و گرفتمش.

مردی کیف به دست از طبقه ی بالا آمد و گذشت. دوباره پشت گلدان رفتم و قایم شدم. و بعد، من قوزک پای او را دیدم. آه سهیلا!

بخشی از داستانک /متمنی است

یکی از ویژگی های بارز این مجموعه را شاید بشود اینطور توصیف کرد: اینکه زمانی که حوصله ی آدم های دور و برتان را ندارید و یا حتی از روزمرگی ها دلزده شده اید، می شود این کتاب را بردارید و به کنجی پناه ببرید، آن وقت یکهو به خودتان می آیید و می بینید که با تک تک شخصیت ها همزاد پنداری کرده اید و اصلاً هم متوجه گذشت زمان نشده اید و از همه مهم تر، چقدر آرام تر هستید.

این پاراگراف را برای نمونه انتخاب کرده ایم، بخوانید:

فریبا خودش هم دختر آرام و ساکتی است، اما گاهی از من تعجب می کند، می گوید چقدر آرومی! یا حتی گاهی می گوید چقدر سردی، عین یخی! می گوید خیلی دلش می خواهد ببیند وقتی من عصبانی می شوم چه طوری می شوم. براش ماجرای همکارم را نعریف می کنم که بهم گفت آشغال و من هیچ کاری نکردم، هیچ چیزی نگفتم. بعد یادم می افتد که قبل از آن هم یکی دیگر بهم گفته بود آشغال.

سوار تاکسی بودم..  وقتی ماجرا را براش تعریف می کنم بعضی چیزها را تغییر می دهم و بعضی چیزها را نمی گویم. اما آنچه واقعا اتفاق افتاده این است:

کنار چهارراه ولی‌عصر می خواستم سوار تاکسی بشوم و بروم میدان انقلاب، دختری از آن ور چهارراه آمد. […] گفت آقا می‌شه یه‌کم جمع تر بشینید؟ گفتم می بخشید از این بیشتر نمیشه، دیگه چسبیدم به در. بعد نمی دانم او چه گفت..

بخشی از داستانک /۲۱ – انتهای کتاب

این مجموعه با ۱۱۲ صفحه و قیمت پنج هزار و نهصد تومان از نشر روزنه عرضه شده است.

NewsCrop

etemaadlogo این متن در تاریخ ۲۱ بهمن ۹۳ در صفحه ۹ روزنامه اعتماد به چاپ رسید.



نظرات شما


خیلی دیر به دیر توی سایت مطلب می ذارید. لطفا مطالب بیشتری بذارید من خیل مطالبتون رو دوست دارم


صمصام گفت :

سلام
خاطرات مستر همفر
و
ترکه های درخت آلبالو منتشر شد
منتظر نظرات خوب شما هستم!
قورباغه و فریبا رو خوندم
به نظر اولی بهتر بود
لااقل بدیع تر می اومد

  • دیدگاه هایی با مضامین غیر اخلاقی و توهین منتشر نخواهد شد.
  • دیدگاه های نوشته شده حداکثر تا 48 ساعت آینده منتشر خواهد شد.
  • در صورت داشتن پیشنهاد و یا انتقاد از طریق بخش تماس با ما مکاتبه کنید.