سرزمین نوچ
سرزمین نوچ نوشته ی کیوان ارزاقی، در سال ۹۱ از نشر افق منتشر شد. این مجموعه خیلی زود مورد استقبال عموم مردم قرار گرفت و به چاپ دوم خود رسید.
موضوع اصلی کتاب چیه؟
این مجموعه روایت گر زندگی یک زوج جوان [آرش و صنم] است که به لس آنجلس مهاجرت می کنند و در این بین با اتفاقات تلخ و شیرینی رو به رو می شوند.
خوب! چه چه چیزی باعث شده که این مجموعه از ادبیات مهاجر بیشتر از سایر رقباش مورد استقبال قرار بگیره؟
نکته اینجاست! این مجموعه بر خلاف سایر مجموعه های نوشته شده در دسته ی ادبیات مهاجر، هیچ تحمیلی بر خواننده مبنی بر خوب یا بد بودن این عمل ندارد و تصمیم نهایی را به مخاطب واگذار می کند.
برخی از نویسنده ها با توجه به علایق شخصی خود [موافق و یا مخالف] سعی بر این دارند تا نظر مخاطبشان را همسو با عقاید خود پیش ببرند. یا کشور مقصد را بهشتی بی همتا معرفی می کنند و یا آنقدر زیاده روی می کنند که نمادین بودن نوشته به وضوح مشخص می شود.
بخشی از متن را با هم بخوانیم :
خواب دیدهام. خواب که نه، کابوس. نفسم بند آمده. زبانم خشک شده. مثل دوندههای دوی ماراتن که به پایان خط رسیدهاند، نفس نفس میزنم.
توی شهری بینام و نشان گم شده بودم. هیچ کس نبود. تک و تنها لابهلای ساختمانهای بلند سیمانی بدون پنجره سرگردان بودم. پدر هم بود. پیر شده بود. پیرِ پیر. همهی موهاش سفید شده بود و خون دَلمه بسته بود روی صورتش. دستهاش زخمی بود. صدام کرد. ولی نه، اصلن حرفی نزد. فقط نگاه کرد. میگویند خون، خواب را باطل میکند. گوسفندی به تیر چراغ برق بسته و گردنش تا نصفه بریده شده بود. خر خر میکرد. خون شُره میکرد روی زمین.
شهر خلوت بود. صدایی که از ته گلوی گوسفند بلند بود به وحشتم انداخت. چشمهاش سو نداشت. نه چشمهای پدر و نه چشمهای گوسفند. خیابان را خون گرفته بود. نمیدانم خونِ گوسفند بود یا خونی که از دست و صورت پدر روی زمین ریخته بود. صدایی آمد، وقتی برگشتم هیچکس نبود. نه پدر و نه گوسفند.
نظرات شما
- دیدگاه هایی با مضامین غیر اخلاقی و توهین منتشر نخواهد شد.
- دیدگاه های نوشته شده حداکثر تا 48 ساعت آینده منتشر خواهد شد.
- در صورت داشتن پیشنهاد و یا انتقاد از طریق بخش تماس با ما مکاتبه کنید.
به قول یه دیالوگ مشهوری که میگفت
اینهایی که برای تو آرزو هست برای ما خاطره است!
حالا این کتاب برای ما یجور خاطرست
ممنون از معرفیش
ممنون از معرفی این کتاب ها