حالا یک کلاه آفتابی قرمز دارم
عطیه راد در سال 90 اولین مجموعه کتاب خود را با نام “حالا یک کلاه آفتابی قرمز دارم” نوشت و آن را توسط نشر چمشه منتشر کرد.
این کتاب 16 داستان کوتاه دارد که میشود در تمامشان یک نوع خاصیت بومی محلی را دید و لمس کرد. کجا؟ کاشان را میگویم.
شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید اولین داستان کتاب که “پامزار” است در سال 86 برندهی مقام اول جشنواره ی داستانهای ایرانی شده است.
خلاصه کلی داستانک “پامزار” را میشود اینطور بیان کرد، بخوانید:
شخصی که کفش نویی میخرد که تنگی اش باعث میشود پایش تاول بزند و همین تاول میشود زخم.
زخمی که باعث میشود دکترها پایش را ببرند و حالا این حاجی قصه ما به فکر کفن و دفن این پا می افتد و برایش زار زار گریه میکند!
نظر اهالی کتاب را میشود اینطور جمع بندی کرد که قلم عطیه راد ستودنی است و جذابیت های خودش را دارد، برخی هم معتقد هستند که اکثر داستان ها یک جورهایی خلاقانه به نظر میرسد.
اگر نظر من یکی را بخواهید که من چیزی ندارم بگویم! کلاً کانکشنم با این کتاب سر لج داشت و به هیچ وجه نشد یک خط هم با هم راه بیاییم.
این هم از کتاب امروز ما!
- دیدگاه هایی با مضامین غیر اخلاقی و توهین منتشر نخواهد شد.
- دیدگاه های نوشته شده حداکثر تا 48 ساعت آینده منتشر خواهد شد.
- در صورت داشتن پیشنهاد و یا انتقاد از طریق بخش تماس با ما مکاتبه کنید.